مرسانامرسانا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
پيوند من و باباپيوند من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
آویناآوینا، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

مرسانا و آوینا برای من یعنی زندگی، عشق و امید

ثمين خانوم هم به دنيا اومد

دختر گلي مرسانا گلي آبجي ثمين هم در تاريخ 17/9/93 به دنيا اومد عزيز دلم من وقتي فهميدم بچه دايي مهدي دختره كلي ذوق كردم خيلي خوشحال شدم كه دختر گلي من داره يه دختر دايي پيدا ميكنه كه قراره بشه همبازيش 93/9/18 قرار شد زن دايي از بيمارستان مرخص بشه من، مامان جون و خاله زري و مرسانا گلي رفتيم اونجا و منتظرشون شديم واي خدا يه دخمري خوشگل ديگه اومده به اين دنيا وقتي ثمين خانوم رو ديدي هيچ عكس العملي نشون ندادي من خيلي تعجب كردم فقط وقتي مامان زهره اونو بغل كرد زدي زير گريه و اومدي بغلم  
20 آذر 1393

بدون عنوان

دختر قشنگ من عزيز دل من هستي من قربونت برم روز به روز خوشگلتر ميشي هر روز كه از خواب چشماي خوشگلت رو باز ميكني ميبينم از روز ديگه قشنگتري فدات بشم من الان حدودا يك سال و بيست و شش روز از ورودت به زندگيم ميگذره هشت تا مرواريد خوشگل تو دهنت داري چهار تا پايين و چهار تا بالا راه رفتن رو هنوز درست ياد نگرفتي قربونت برم خيلي ميخوري زمين ديگه حاضر نيستي چهاردستوپا هم بري بلند ميشي و ميخوري زمين تا بالاخره بتوني چند قدم راه بري بلا بلا مرساناااااااااااااااااااااا هر كي ميبينتت عاشقت ميشه خيلي شيطوني مامان همه ميگند خدا به دادت برسه با اين شيطون خانوم قربونت برم خيلي دوست دارم واست جشن تولد يك سا...
16 مهر 1393

عروسي خاله زري

    دخمري ناز گل مامان 93/05/16 عروسي خاله زري بود دخمري ناز مامان خوشگل شده بود ولي بداخلاق خيلي اذيتم كردي اصلا نزاشتي بهم خوش بگذره واسه حنابندون خيلي خيلي خوش اخلاق بودي دست ميزدي ميرقصيدي ولي وايييييييييييييييي تو تالار بلا بلا تلافيش رو وقتي بزرگ شدي در ميارم اون لپهاي خوشگلت رو ميگيرمممممممممممممممممم ميكشممممممممممممممممم   ...
21 مرداد 1393

دخمري رفته آرايشگاه

دختر گلم هديه آسمونيم واسه اولين بار ديروز 12/5/93 رفت آرايشگاه قربونش برم شد يه تيكه ماه خوشگل و ناز مامان زهره واسش يه لباس خوشگل خريده بود همراه بابايي رفت به آرايشگاه نزديك مغازه دايي مهدي با دايي و بابا رضا رفتيم آرايشگاه يه آرايشگاه با كلاس مثل خودش تازه مهمون داييييييييييييييي خوشت باشه دخمر گلي ...
12 مرداد 1393

بدون عنوان

خانوم گلي داره روز به روز بزرگتر و بزرگتر ميشه الان نزديك دو هفته‌اي ميشه كه قربونش برم  شروع كرده به چهار دست و پا رفتن تازه ديروز تونست كامل بره جلو و اصلا زمين نخوره خانوم گلي بلاييييييي شده واسم قهر ميكنه  همين كه نشسته خودش رو با سر از پشت مي ندازه زمين مادرجون و پدرجون ميگند بابا رضاش هم همين جور بوده به محض اين كه قهر ميكرده با سر خودش رو ميزده زمين
25 خرداد 1393

دندون دخمري در امده

دختر ناز گلم فرشته مهربون زندگيم ديروز 3/2/93 مامان داشت بهت آب ميداد يه دفعه ديد يه ليوان آبت يه چيزي خورد يه دفعه جيغ كشيد گفت مامان دخترم دندون در آورده مامان جون اومد دست كرد تو دهنت فهميديم يه دونه مرواريد خوشكل ناز تو دهن فرشته زندگيمون پيدا شده   مرسانا خانومي دخملي مامان دومين دندونت  هم در تاريخ 23/2/93 در اومد يعني حدودا بعد از بيست روز الهي فدات شم قربونت برم با دندون خوشگل تر شدي  الان ديگه كامل مي‌شيني قربونت برم كه روز به روز داري بزرگ و بزرگتر ميشي
4 خرداد 1393

نشستن مرسانا

دختر گلي مامان تازه ديروز (29/1/93) واسه اولين بار به مدت 10 دقيقه بدون كمك نشست قربونش برم خانومي شده واسه خودش روز به روز داره بزرگ و بزرگتر ميشه و من دارم معجزه خدا رو تو اين هديه آسمونيم مي‌بينم خدايا شكرت
30 فروردين 1393