مرسانامرسانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
پيوند من و باباپيوند من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
آویناآوینا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مرسانا و آوینا برای من یعنی زندگی، عشق و امید

اولین دندون آوینا جونی

اولین دندون آوینا جونی در تاریخ 26.7.96در اومد کلی ذوق دندونت رو کردم الهی قربونت برم از بالا دندون دراوردی دوست دارم مهربونم ...
5 آبان 1396

آوینا

آویناجونم عزیزترینم  8'10'95ساعت 30'10در بیمارستان میلاد به دنیا اومدی عزیزم من نتونستم اون لحظه ای که متولد شدی ببینم وقتی به هوش اومدم خیلی درد داشتم، گیج گیج بودم صورت ماهت رو نتونستم درست ببینم خیلی دوست دارم  
13 بهمن 1395

بدون عنوان

دختر عزیزم! بودن تو بزرگترین نعمت  و خندیدن تو قشنگ ترین لحظه زندگی ماست .     ارديبهشت 95   فروردين 95   ولنتاين 94 ...
12 ارديبهشت 1395

زود بزرگ نشو مادر

زود بزرگ نشو مادر كودكيت را بيحساب ميخواهم و در پناهش جوانيم را زود بزرگ نشو فرزندم قهقه بزن، جيغ بكش، گريه كن، لوس شو، بچگي كن، ولي زود بزرگ نشو تمام هستي ام آرام آرام پيش برو، آن سوي سن و سال هيچ خبري نيست گلم. هر چه جلوتر مي‌روي همه چيز تندتر از تو قدم بر مي‌أارد. حالا هنوز دنيا به پاي تو نمي‌رسد از پاكي. الهي هرگز هم قدمش نشوي هرگز !  هميشه از دنياي ما آدم بزرگ ها جلوتر باش، يك قدم، دو قدم، ولي زود بزرگ نشو مادر آرام آرام پيش برو گلم، آنجا كه عمر وزن مي‌گيرد دنيا به قدري سبك مي‌شود كه هيچ هيجاني براي پپمودنش نخواهي داشت. آن سوي سن و سال خبري نيست. كودكي كن، از ته دل بخند به اداهاي ما كه برا...
17 فروردين 1395

دختر گلي بلا برده

مرسانا گلي بلا برده ديگه تقريبا از آب و گل دراومدي دختر ناز و خوشگل من بلدي تا 16 بشماري چند تا شعر خوشگل هم ياد گرفتي بخوني سوره كوثر و حمد و توحيد رو هم حفظ شدي دعا فرج و قربون اون صلوات فرستندن برم عشقم دندنات ديگه كامل دراومده وقتي نگات ميكنم خانومي شدي واسه خودت و ديگه ني ني نيستي بزرگ شدي عزيز دلم تو اين مدت خيلي چيزا اتفاق افتاده مثلا شهريور ماه رفتيم شمال با عمو ، عمه، مامانجون، آقاجون، مادرجون و پدرجون خيلي بهت خوش گذشت ولي به هيچ عنوان حاضر نشدي بياي داخل آب حتي حاضر نشدي پاهات رو بزني توي ماسه ها دختر نازمن همه بهت ميگفتند خيلي ناز داري وقتي ميرسيديم لب دريا فورا ميگفتي بغل تا پاه...
27 آبان 1394

نور چشمم

د خترم، نورچشمم از لحظه ای که متولد شده ای من معنای واقعی خوشبختی را با تو و در کنار تو فهمیدم، دخترم خدا تو را به من هدیه داد و من واهمه دارم از اینکه لایق هدیه ای این چنین باارزش نباشم نگاهت آن قدر دلنشین و آرام بخش است که گاه احساس می کنم در گوشه ای از بهشت نشسته و نظاره گر بزرگ شدن تو هستم دخترم کلمات از بیان احساس من نسبت به تو قاصرند اما بدان هر روز که می گذرد عظمت پروردگار را در وجود نازنین تو بهتر می توانم درک کنم و سعی می کنم امانتدار و نگهدار خوبی برای فرشته ای باشم که هدیه خداست. 94/02/11 94/03/08 ...
15 تير 1394

روزهاي سخت

ممنون که هستی! و هستی را رنگ می‌‌آمیزی... هیچ چیز از تو نمی‌خواهم؛ فقط باش، فقط بخند، فقط راه برو...   هستي زندگيم امروز بعد از مدتها دوباره شروع به  نوشتن ميكنم خيلي خسته هستم خسته خسته مامان جونم، اميدم خيلي اذيتم آرامشي تو زندگي ندارم تا امروز تقريبا چهار ماه از سال گذشته خانوم كوچيك خيلي اذيتمون ميكني از زماني كه واكسن يك سال و نيميه رو زدي بلا بلا شدي بهونه گير و بداخلاق خانوم كوچيك حرف گوش نميدي هر روز بدتر از ديروز ميشي نميدونم اين ديگه چه واكسني شد   عزيز دلم هر روز از روز ديگه خوشگلتر ميشي وقتي ميبرمت بيرون همه عاشقت ميشن من هم يه حس خوبي بهم...
15 تير 1394

اولين دندون نيش

شیرین ترین حس زندگیم من روز ها و شبهایم را با تو ودر کنار تو سپری میکنم و این گذران عمر را هیچ حس نمیکنم مگر به امید روزهای پر عشق و پر بار از  سلامتی و موفقیت ات  عشق من ديروز دوباره يه مرواريد كوچولو تو دهنت ديدم كلي ذوق كردم دخمل گلي  اولين دندون نيشت رو هم  دقيقا وقتي يك سال و 5 ماه و 16 روز بودي در آوردي ...
6 اسفند 1393